در شب سال نو ۱۹۴۴، دو مرد در میانهی طوفان برفی، در کلبهای دور افتاده از تمدن، با هم ملاقات میکنند: یک مرد بیوه، پتر برنات، و یک افسر اساس، کنراد نویمان. تنها وجه مشترک این دو مرد، ریشههای سودتنلندی آنهاست. در ابتدا، گفتگوی آنها حول موضوعات پیشپاافتاده میچرخد، اما با نزدیک شدن به نیمهشب، به مسائل مهمتری میپردازند. گذشتهای غمانگیز آشکار میشود و مشخص میشود که امشب شبی سرنوشت ساز برای برنات و نویمان خواهد بود.