سنور مارتینز، صاحب تئاتر مشهور، به دلیل شهرت آن به غذای خوب و برای تست بازیگری رقصنده معروفی که در آنجا اجرا می کند، از یک کافه محلی در مکزیک بازدید می کند. مارتینز به صاحب کافه می گوید که اگر رقصنده آنقدر خوب باشد که او شنیده است، به رقصنده قراردادی برای اجرای در تئاترش پیشنهاد می دهد. خواننده زن کافه این موضوع را می شنود و مصمم است که بدون او کافه را ترک نخواهد کرد.